راهیان نور
به وبلاگ نور خوش آمدید
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدیداین وبلاگ در تاریخ 15/3/1390فعالیت خود را به عنوان یک وبلاگ مذهبی و فرهنگی آغاز کرده است مقام معظم رهبری می فرمایند:پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا بر افراشته می شود در حقیقت پرچم امام وشهیدان اوست . انها زنده اند و زنده تر خواهند شد در ضمن با عضویت در وبلاگ میتوانید از مزایای آن از قبیل ارسال مطلب مورد علاقه به وبلاگ بهره مند شوید باتشکر مدیر وبلاگ سجاد رفیعی
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : سجادرفیعی
 

فرمانده گروه 63 توپخانه خاتم الانبيا(ص )
تاريخ تولد : 1337 شمسي
محل تولد : آبادان
نحوه شهادت : توسط گلوله هاي شيميايي
محل شهادت : خرمشهر
قبل از تولد به نقل از مادر شهيد هنگاميكه پدر ايشان به كربلا رفته بود در آنجا از خداوند خواست كه پسري به او عطا فرمايد كه مانند حبيب ابن مظاهر باشد. الحمدلله خداوند پسري عطا فرمود كه اسم او را حبيب گذاشتند كه از نظر سجاياي اخلاقي نيز حبيب گونه بود و مانند حبيب ابن مظاهر نيز شهيد شد.
شهيد حاج حبيب الله كريمي در سال 1337 در خانواده متوسط و مذهبي در شهر آبادان چشم به جهان گشود . پدرش كارگر شركت نفت بود . از سال 1341 تا 1347 در دبستان پيش آهنگها در شهر آبادان دوره ابتدائي را به پايان رسانيد و مقطع دبيرستان را از سال 1347 تا 1354 در رشته طبيعي در منطقه سده از شهر آبادان به اتمام رسانيد و بعد از اتمام تحصيلات دفترچه آماده به خدمت گرفت .
خواندن قرآن را از پدربزرگش فراگرفت و همچنين مسايل ديني و احكام را از محضر ايشان فراگرفت . علاقه زيادي به كارهاي فني و نيز ورزش داشت .
در زمان قبل از انقلاب با توجه به روحيه بالا و اطلاعات سياسي و مذهبي كه كسب كرده بود در جلساتي كه به صورت مخفيانه انجام مي شد حضور داشت و خصوصا زماني كه خدمت سربازي ايشان مصادف با دوران انقلاب بود به ديگر سربازان تاكيد مي كرد كه خداي ناكرده با مردم درگير نشوند و مي گفت : اين مردم از خودمان هستند.
ازدواج ايشان زماني اتفاق افتاد كه در جبهه حضور داشت و به گونه اي كه مادر شهيد نقل ميكند : اصلا به فكر ازدواج نبود و زماني كه در جبهه بود در شهركرد براي او رفتيم خواستگاري و بعد از اينكه كارها درست شد به او اطلاع داديم و ايشان براي عقد آمدند. بعد از بازگشت از مراسم عقد از شهركرد پدر شهيد كريمي نيز توسط منافقين كوردل هدف قرار گرفت و شهيد شد.
سال 1361 دوره عمومي سپاه را در اهواز طي نمود . بعد از اتمام اين دوره در تيپ امام حسن (ع ) با توجه به اينكه وي سربازي رفته بود مشغول به خدمت شد . در شهرك منطقه آموزش توپخانه دائمي در نزديكي آبادان دوره اصول توپخانه را فراگرفت . تقريبا 8 سال در اكثر عمليات ها شركت فعال داشت . در بحث هدايت كارهاي توپخانه آرايش توپخانه تكنيك و تاكتيكها فرماندهي و مديريت توپخانه از خود ابتكارات و نوآوريهاي زيادي نشان مي داد. يكي از ويژگيهاي بارز شهيد اين بود كه قبل از انجام هر عملياتي مشورت مي كرد و تصميم گرفته شده را با قاطعيت اجرا مي كرد. مديريت شهيد كريمي را مي توان مديريت عاشورايي ناميد. امام را با وجودش لمس مي كرد و نمي توان گفت ; ايشان لحظه اي را بدون عشق به امام زندگي كرده است .
شهادت شهيد كريمي خود گوياي تمام صفات اخلاقي و رفتاري ايشان است نمونه اي از ايثار و فداكاري شهيد را ثابت مي كند.


ادامه مطلب
 

همسر سردار شهيد طوسي گفت: شهيد طوسي براي شهيد و شهادت قداست فراواني قائل بوده، در آخرين سفر به مشهد به من گفت تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است، شايد از ياران امام حسين (ع) شدم، آنجا دستت را مي‌گيرم و من گفتم خدايا راضيم به رضاي تو.
  
 
حليمه عرب‌زاده طوسي در گفتگو با خبرنگار فارس در ساري اظهار داشت: شهيد طوسي هرگاه كه از منطقه به مازندران سفر مي‌كرد، همواره جوياي احوال خاواده‌هاي شهدا بود و ما به ‌همراهي هم از رامسر تا علي‌آباد كتول از خانواده‌هاي بزرگوار شهيد ديدن مي‌كرديم و با دقت و وسواس شديدي پيگير امورات آنان بود.
وي افزود: هرگاه كه من از ايشان مي‌پرسيدم چرا اينقدر به خانواده‌هاي شهدا رسيدگي مي‌كني، مي‌گفت، اسلام به خون شهدا و شهادت زنده است و رسيدگي به خانواده‌هاي شهدا و دلجويي از آنان كمترين كار براي عظمت كار شهداست.
عرب‌زاده طوسي در رابطه با آخرين ديدارهاي خود با شهيد محمد حسن طوسي قائم مقام لشگر ويژه 25 كربلا و فرمانده اطلاعات و عمليات مازندران و گيلان در جنگ تحميلي گفت: ما براي زندگي چهار سالي بود كه در اهواز زندگي مي‌كرديم و در طي اين سال‌ها نيز به ‌ندرت شهيد در كنار ما بود و همواره به ‌فكر بچه‌هاي جنگ بود و زماني كه در مازندران بوديم گاهي تا چهار ماه هم همديگر را نمي‌ديديم تا جايي كه بعضي از افراد مي‌گفتند طوسي حتما خانواده خود را دوست ندارد كه به ديدنشان نمي‌آيد و وقتي اين موضوع را با ايشان مطرح كردم در جواب گفت: من هم شما را دوست دارم ولي اسلام را به خاطر غربتش بيشتر دوست دارم، اسلام غريب است و بايد از آن حمايت كنيم.
وي اظهار داشت: به ‌ياد دارم كه به بهانه امتحانات دخترم به طوسي گفتم بيا با هم به مازندران برويم تا هم شما خستگي بدر كني و هم ما در كنار خانواده ديداري تازه كرده و به امتحانات بچه رسيدگي كنيم كه شهيد طوسي گفت، شما برويد من بايد در جبهه بمانم اينجا به ‌وجود من بيشتر احتياج دارند.
همسر سردار شهيد طوسي خاطر‌نشان كرد: ما آمديم و بعد از گذشت سه تا چهار ماه ايشان نيز به مازندران آمد و در هنگام ورود به منزل تا چشمم به ايشان افتاد فهميدم كه اين ديدار آخر ماست و شهيد طوسي ديگر رفتني است در نگاهش چيز ديگري بود كه شايد الان براي نسل جوان ما ملموس نبوده و باورش مشكل باشد، شهيد طوسي نوراني شده بود و طوري بود كه من هنگام صحبت كردن با ايشان نمي‌توانستم به چهره‌شان نگاه كنم.


ادامه مطلب
دو شنبه 16 خرداد 1390برچسب:, :: 15:12 ::  نويسنده : سجادرفیعی
به خاک من گذري کن چو گل گريبان چاک              
که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
چو لاله در چمن آمد به پرچمي خونين                    
شهيد عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سري به خاک فرو برده ام به داغ جگر                    
بدان اميد که آلاله بردمم از خاک
چو خط به خون شبابت نوشت چين جبين               
چو پيريت به سرآرند حاکمي سفاک
بگير چنگي و راهم بزن به ماهوري                        
که ساز من همه راه عراق ميزد و راک
به ساقيان طرب گو که خواجه فرمايد                   
اگر شراب خوري جرعه اي فشان بر خاک
ببوس دفتر شعري که دلنشين يابي                     
که آن دل از پي بوسيدن تو بود هلاک
تو شهريار به راحت برو به خواب ابد                       
که پاکباخته از رهزنان ندارد باک

ادامه مطلب
یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 14:40 ::  نويسنده : سجادرفیعی

ای نخلها ما را دریابید . لبخندی برایمان بفرستید.

از بغضهایمان بپرسید. ما محاصره شدگان لب تشنه ی والفجریم .

ما غرق شدگان اروندیم

ما مفقود الاثرهای رمضانیم

تپه های بغض گرفته ی قلاویزانیم

میدان مین های فکه ایم. مجنون جزیره ی مجنونیم

غروبهای غمگین شلمچه ایم

ما را پناه دهید ای شفاعت دیده ها

پس چرا چیزی نمیگویید

ای یادگاران خلوت سنگرها.راستی با آن همه یاران چه کردید؟

چطور قامتتان از شکستن آن همه دل نشکست.

چطور نشنیدید آن همه صدای بلند را؟

راهی مهیا کنید.

از سفر ی به سمت نور بگویید.

از نخلهای سر به زیر حرفی بزنید.

هر توسلی به شما ختم.

هر کمیلی رو به روی شماآغاز و تلاطم لبیک گویان به شما میپیوندد.

یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 14:27 ::  نويسنده : سجادرفیعی

هر سال اسفند ماه که می رسد انگار چیزی در وجودت جوانه میزند . یا یک چیزی به یادت می آید. مثل درختان دم بهار . میل جوانه زدن . میل شکوفه دادن ومیل به بار نشستن به سراغت می آید . فقط محتاج یک دم می شوی . یک نسیم که بر تو بوزد. یک نسیم که هوای مسموم را پس براندو با خود پیام طراوت بیاورد. خاستگاه چنین نسیمی کجا میتواند باشد جز جان های طربناک.

کوچ هر ساله کاروانهای راهیان نور در این ایام. جستن چنین نسیم و چنین نفس و چنین جانهای طربناک است.

این کاروانها هزاران کیلو متر راه می پیمایند و وارد این سرزمینهای مقدس میشوند سرزمینی که جلوات انوار خداوندی از خاکهای آن متجلی است این همان سرزمین شهدا سرزمین نور است.

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 7293
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1